خدایا عذر می خواهم از این که بخود اجازه می دهم که با تو راز و نیاز کنم عذر می خواهم که ادعا های زیاد دارم در مقابل تو اظهار وجود می کنم در حالی که خوب میدانم وجود من ضائیده ی اراده من نیست و بدون خواسته ی تو هیچ و پوچم, عجیب آنکه از خود می گویم منم می زنم خواهش دارم و آرزو می کنم خدایا... تو مرا عشق کردی که در قلب عشاق بسوزم تو مرا اشک کردی که در چشم یتیمان بجوشم تو مرا آه کردی که از سینه ی بیوه زنان و دردمندان به آسمان صعود کنم تو مرا فریاد کردی که کلمه ی حق را هر چه رسا تر برابره جباران اعلام نمایم تو تار و پود وجود مرا با غم و درد سرشتی تو مرا به آتش عشق سوختی تو مرا در توفان حوادث پرداختی, در کوره ی غم و درد گداختی تو مرا در دریای مصیبتو بلا غرق کردی و در کویره فقر و هرمان و تنهائی سوزاندی.
خدایا ... تو به من پوچیه لذات زود گذر را نمودی ناپایداری روزگار را نشان دادی لذت مبارزه را چشاندی ارزش شهادت را آموختی خدایا تو را شکر میکنم که از پوچی ها و ناپایداریها و خوشیها و قید و بندها آزادم نمودی و مرا در توفانهای خطرناک حوادث رها کردی و در غوغای حیات در مبارزه ی با ظلم و کفر غرقم نمودی و مفهوم واقعی حیات را به من فهماندی. فهمیدم : سعادت حیات در خوشی و آرامش و آسایش نیست بلکه در درد و رنج و مصیبت و مبارزه با کفر و ظلم و بلاخره شهادت است "بهترین جای نجواهای دکتر اینجاست خدایا تو را شکر میکنم که اشک را آفریدی که عصاره ی حیات انسان است آنگاه که در آتش عشق میسوزم یا در شدت درد میگدازم یا در شوق زیبائی و ذوق عرفانی آب میشوم و سراپای وجودم روح میشود لطف میشود عشق میشود سوز میشود و عصاره ی وجودم بصورت اشک آب میشود و بعنوان زیبا ترین محصول حیات که وجهی به عشق و ذوق دارد و وجهی دیگر به غم و درد در دامان وجود فرو میچکد. اگر خدای بزرگ از من سندی بطلبد , قلبم را ارائه خواهم داد و اگر محصول عمرم را بطلبد,اشک را تقدیم خواهم کرد خدایا تو مرا اشک کردی که همچون باران بر نمک زاره انسان ببارم تو مرا فریاد کردی که همچون رعد در میان توفان حواث بغرم تو مرا درد و غم کردی تا همنشین محرومین و دلشکستگان باشم تو مرا عشق کردی تا در قلبهای عشاق بسوزم تو مرا برق کردی که تا آسمان ظلمت زده بتازم و سیاهی این شب ظلمانی را بدرم تو مرا زهد کردی که هنگام درد و غم و شکست و فشار ناراحتی وجود داشته باشم و هنگام پیروزیو جشن و تقسیمه غناعم دامنه خود بر گیرم و در کویر تنهائی با خدای خود بمانم. خدایا تو را شکر میکنم که غم را آفریدی و بندگان مخلص خود را به آتش آن گداختی و مرا از این نعمت بزرگ توانگر کردی. خدایا تو را شکر میکنم که به من درد دادی و نعمت درک درد عطا فرمودی تو را شکر میکنم که جانم را به آتش غم سوزاندی و قلب مجروهم را برای همیشه داغ دار کردی دلم را سوختی و شکستی تا فقط جایگاه تو باشد.
C†?êmê§ |